درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان heavenly love و آدرس intrigue.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 276
بازدید کل : 9288
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.

.

heavenly love
LOVE
شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, :: 18:7 ::  نويسنده : Roya       

دوستت دارم اکبرم



یک شنبه 28 دی 1393برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : Roya       

پسرکی بود عا شق دخترکی

روزها گذشت و دخترک نیز عاشق شد

هر دو عاشق دلتنگ بدون هم زندگی برا شون معنی نداشت

گاهی اوقات که با هم میرفتن بیرون اونقدر مست هم میشدن که فراموش میکردن

مردم دارن نگاه هشون میکنن .اونا همیشه وقتی همدیگه رو میدیدن عشق بازی را

شروع میکردن اونقدر لذت میبردن

که اگه یه روز از هم دور بودن از دلتنگی دق میکردن.

روز ها میگذشت و اونا هم با روزگار عشقشون را نسبت به هم بیشتر بیشتر میکردن

تا گذشت و روزی دخترک حالش بد شد و از حال رفت

پسرک هول شده بود نگران نمیدونست چی کار کنه

سریع اونو به بیمارستان رسوند

دکتر وقتی اونو معاینه کرد رو به پسرک کرد و گفت با اون چه نسبتی داری؟

پسرک سرش را بالا گرفت

.....و گفت اون لیلی منه عشق منه من مجنونه اونم من عشق اونم

دکتر از صداقت پسرک خوشش آمد و به او

گفت حالش خوبه فقط باید یک آزمایش بدهد .

دخترک پس از به هوش آمدن وقتی پسرک را دید دردش را فراموش کرد.

اون رفت و آزمایش داد .

روزه بعد پسرک با جوابه آزمایش پیشه دکتر رفت

وقتی دکتر جواب آزمایش را دید دهنش قفل شده بود.

....:رفت کنار پسرک و با کلی مقدمه چینی به پسرک گفت

ناگهان دنیا برای پسرک سیاه شد.

از حال رفت دیگه دوست نداشت چشماش را باز کنه

تا نیمه های شب در خیابان ها قدم میزد قدم هایی پر از نا امیدی

حتی دیگر جواب تلفن های دخترک را هم نمی تونست بده

روزه بعد با دخترک قرار داشت با نا امیدی رفت.

برای این که دخترک ناراحت نشود به عشق بازی هایش ادامه داد و هیچ نگفت.

ولی دخترک از جواب آزمایش سراغ میگرفت و پسرک هر روز بهانه ای میاورد.

هر روز افسرده و افسرده تر میشد تا اینکه دیگر دخترک تاب نیاورد و از او

خواهش کرد که بگوید .

اونقدر اسرار کرد که پسرک به او گفت

 

اگر میخوای بدونی فردا بیا خونه مون تا بهت بگم

 

دخترک تعجب کرد آخه تا حالا پسرک از او نخواسته بود که به خونشون برود.

برای آرامش پسرک قبول کرد.

روز بعد دخترک آمد.

:ابتدا کمی صحبت کردن و بعد از دقایقی پسرک روبه دختر کرد و به او گفت

میخواهم امروز با هات نزدیکی داشته باشم.

ناگهان دخترک به خود آمد و گفت چی؟!

پسرک دوباره حرفشو تکرار کرد

دخترک بر خود افسوس میخورد که چرا به او اعتماد کرده و عاشق شده

بلند شد و راه افتاد که برود

ناگهان پسرک جلوی اون ایستاد و بهش گفت: باید امروز با هم رابطه داشته باشیم.

دخترک سیلی محکمی به پسرک زد و به اون گفت خفه شو

پسرک دستای اونو گرفت و با خواهش از او خواست

دخترک با گریه میگفت میدونی الان اولین باری که به من دست زد ی..؟

تو پاک بودی اما چرا حالا

پسرک نذاشت چیزه دیگه ای بگه

پسرک اونو گرفت و به سمت اتاق خوابش برد.

دخترک جیق میکشید.

اما پسرک اونو به زور توی اتاقش برد

....دخترک جیق میکشید التماس میکرد گریه اما

پسرک به دخترک تجاوز کرد و دخترک هیچ کاری نمی تونست بکند و

....فقط گریه میکرد به حال خودش که چرا

بعد از تمام شدن کارش کنار دخترک دراز کشید و اشکاش را پاک میکرد

و آروم موهاش را نوازش میکرد.

دخترک دیگر حتی توان نداشت دست پسرک را کنار بزند.

فقط میگفت: خیلی پستی کثافت و به حرفاش ادامه میداد

پسرک بعد از سکوتی طولانی به حرف اومد و با لبخندی معصومانه گفت:

!!!!!!!!!حالا دیگه منم ایدز دارم

ناگهان دخترک ساکت شد....

هیچی نگفت و فقط به چشمانه پسرک خیره شده بود.

.....با بغض سنگینی به پسرک گفت یعنی من

بغضش شکست و اشک هاش جاری شد

با خودش میگفت : او چقدر عاشقم بود؟!

محکم پسره رو تو بغلش گرفت و شرو به گریه کرد

پسرک هم اورا در آغوش کشید

پسرک هم دیگر نمیتوانست او را ساکت کند

چون چشم های خودشم هم خیسه خیس بود.

اون شب در آغوش هم به خواب رفتند و فردا دیگر بیدار نشدند...



دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, :: 22:6 ::  نويسنده : Roya       

سلام عشقم...

چن تا تصاویر جالب و دیدنی برات گذاشتم

نگاشون کن...تقدیم به عزیزمبوسه

بقیه هم تو ادامه مطلبه...

 



ادامه مطلب ...


جمعه 4 مهر 1393برچسب:, :: 16:45 ::  نويسنده : Roya       

 



یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : Roya       



شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:21 ::  نويسنده : Roya       

اکـــــــــــــــــــــبـــــرم

میدونستی تکی؟

دیـــــوونـــه

عاشــقـــتــــم

دیوونه دیوونه



پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:56 ::  نويسنده : Roya       

بوسه‌ ، بهترین سرقتِ دنیاست

چون هم دزیدیش زیباست

هم پس دادنش  . . .



دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:46 ::  نويسنده : Roya       

 



دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : Roya       

مهربانترین بابای دنیا

صادقانه دوستت داریم و هزاران شاخه گل شقایق تقدیمت می کنیم!

روزت مبارک



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : Roya       

        بعضی وقتا دوست داری عشقت کنارت باشه …

   محکم بغلت کنه و بذاره که با تمام وجودت اشک بریزی

       بعد اروم تو گوشت بگه ” دیوونه من که باهاتم”



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد