درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان heavenly love و آدرس intrigue.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 211
بازدید کل : 9498
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.

.

heavenly love
LOVE
پنج شنبه 29 اسفند 1392برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : Roya       

اى کاش یابودى،یا ازاول نبودى!این که هستیو کنارم نیستى دیوانه ام میکند.



شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : Roya       

شب عروسیه،آخره شبه ،خیلی سر و صدا هست.
میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده.
داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.
مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.....

بقیه در ادامه......



ادامه مطلب ...


شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : Roya       

دئشیرم غملریمی
شعر یازیرام
قازیرام بئینیمی
اینجه خیاللا
گزیرم روحومی
سؤزؤرم دویغولاری
واراق ـــ واراق
شعر یازیرام



جمعه 23 اسفند 1392برچسب:, :: 18:4 ::  نويسنده : Roya       

 من   کیمم   عشقه   گوزللیک  بیانی

ائلی   مین   حَشره  کیمین  مهربانی

داغلارین   سینه سینین چَن دومانی

گوهرم     آغزی      آچیلماز     صدفم

عشقیمین اوسته قوجالمیش شرفم



شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : Roya       

ببین غمگین.
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 18:28 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : Roya       

بغض ات
در گلوی من گیر کرده است!
دلم را بده
بغض ات را بگیر!



یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 18:20 ::  نويسنده : Roya       

داستان در پی خوشبختی

 

مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…
خیابان ساکت بود، فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد.
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ، هوا سرد بود، دستهایش سردتر، مچاله تر شد، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت، مرد با خودش فکر کرد، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد، خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش.
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند، مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت، معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید، به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر…

 

داستان در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...


یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : Roya       

 



یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : Roya       

در دیارعشق زندگی را از تو آموختم

درفراغت از غم غربت دل سوختم

از سپیده تابه شب چشم به در دوختم

نیامدی در غربت همچون پروانه سوختم