درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان heavenly love و آدرس intrigue.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 9470
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.

.

heavenly love
LOVE
شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, :: 18:7 ::  نويسنده : Roya       

دوستت دارم اکبرم



یک شنبه 28 دی 1393برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : Roya       

پسرکی بود عا شق دخترکی

روزها گذشت و دخترک نیز عاشق شد

هر دو عاشق دلتنگ بدون هم زندگی برا شون معنی نداشت

گاهی اوقات که با هم میرفتن بیرون اونقدر مست هم میشدن که فراموش میکردن

مردم دارن نگاه هشون میکنن .اونا همیشه وقتی همدیگه رو میدیدن عشق بازی را

شروع میکردن اونقدر لذت میبردن

که اگه یه روز از هم دور بودن از دلتنگی دق میکردن.

روز ها میگذشت و اونا هم با روزگار عشقشون را نسبت به هم بیشتر بیشتر میکردن

تا گذشت و روزی دخترک حالش بد شد و از حال رفت

پسرک هول شده بود نگران نمیدونست چی کار کنه

سریع اونو به بیمارستان رسوند

دکتر وقتی اونو معاینه کرد رو به پسرک کرد و گفت با اون چه نسبتی داری؟

پسرک سرش را بالا گرفت

.....و گفت اون لیلی منه عشق منه من مجنونه اونم من عشق اونم

دکتر از صداقت پسرک خوشش آمد و به او

گفت حالش خوبه فقط باید یک آزمایش بدهد .

دخترک پس از به هوش آمدن وقتی پسرک را دید دردش را فراموش کرد.

اون رفت و آزمایش داد .

روزه بعد پسرک با جوابه آزمایش پیشه دکتر رفت

وقتی دکتر جواب آزمایش را دید دهنش قفل شده بود.

....:رفت کنار پسرک و با کلی مقدمه چینی به پسرک گفت

ناگهان دنیا برای پسرک سیاه شد.

از حال رفت دیگه دوست نداشت چشماش را باز کنه

تا نیمه های شب در خیابان ها قدم میزد قدم هایی پر از نا امیدی

حتی دیگر جواب تلفن های دخترک را هم نمی تونست بده

روزه بعد با دخترک قرار داشت با نا امیدی رفت.

برای این که دخترک ناراحت نشود به عشق بازی هایش ادامه داد و هیچ نگفت.

ولی دخترک از جواب آزمایش سراغ میگرفت و پسرک هر روز بهانه ای میاورد.

هر روز افسرده و افسرده تر میشد تا اینکه دیگر دخترک تاب نیاورد و از او

خواهش کرد که بگوید .

اونقدر اسرار کرد که پسرک به او گفت

 

اگر میخوای بدونی فردا بیا خونه مون تا بهت بگم

 

دخترک تعجب کرد آخه تا حالا پسرک از او نخواسته بود که به خونشون برود.

برای آرامش پسرک قبول کرد.

روز بعد دخترک آمد.

:ابتدا کمی صحبت کردن و بعد از دقایقی پسرک روبه دختر کرد و به او گفت

میخواهم امروز با هات نزدیکی داشته باشم.

ناگهان دخترک به خود آمد و گفت چی؟!

پسرک دوباره حرفشو تکرار کرد

دخترک بر خود افسوس میخورد که چرا به او اعتماد کرده و عاشق شده

بلند شد و راه افتاد که برود

ناگهان پسرک جلوی اون ایستاد و بهش گفت: باید امروز با هم رابطه داشته باشیم.

دخترک سیلی محکمی به پسرک زد و به اون گفت خفه شو

پسرک دستای اونو گرفت و با خواهش از او خواست

دخترک با گریه میگفت میدونی الان اولین باری که به من دست زد ی..؟

تو پاک بودی اما چرا حالا

پسرک نذاشت چیزه دیگه ای بگه

پسرک اونو گرفت و به سمت اتاق خوابش برد.

دخترک جیق میکشید.

اما پسرک اونو به زور توی اتاقش برد

....دخترک جیق میکشید التماس میکرد گریه اما

پسرک به دخترک تجاوز کرد و دخترک هیچ کاری نمی تونست بکند و

....فقط گریه میکرد به حال خودش که چرا

بعد از تمام شدن کارش کنار دخترک دراز کشید و اشکاش را پاک میکرد

و آروم موهاش را نوازش میکرد.

دخترک دیگر حتی توان نداشت دست پسرک را کنار بزند.

فقط میگفت: خیلی پستی کثافت و به حرفاش ادامه میداد

پسرک بعد از سکوتی طولانی به حرف اومد و با لبخندی معصومانه گفت:

!!!!!!!!!حالا دیگه منم ایدز دارم

ناگهان دخترک ساکت شد....

هیچی نگفت و فقط به چشمانه پسرک خیره شده بود.

.....با بغض سنگینی به پسرک گفت یعنی من

بغضش شکست و اشک هاش جاری شد

با خودش میگفت : او چقدر عاشقم بود؟!

محکم پسره رو تو بغلش گرفت و شرو به گریه کرد

پسرک هم اورا در آغوش کشید

پسرک هم دیگر نمیتوانست او را ساکت کند

چون چشم های خودشم هم خیسه خیس بود.

اون شب در آغوش هم به خواب رفتند و فردا دیگر بیدار نشدند...



دو شنبه 1 دی 1393برچسب:, :: 22:6 ::  نويسنده : Roya       

سلام عشقم...

چن تا تصاویر جالب و دیدنی برات گذاشتم

نگاشون کن...تقدیم به عزیزمبوسه

بقیه هم تو ادامه مطلبه...

 



ادامه مطلب ...


جمعه 4 مهر 1393برچسب:, :: 16:45 ::  نويسنده : Roya       

 



یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : Roya       



شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:21 ::  نويسنده : Roya       

اکـــــــــــــــــــــبـــــرم

میدونستی تکی؟

دیـــــوونـــه

عاشــقـــتــــم

دیوونه دیوونه



پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:56 ::  نويسنده : Roya       

بوسه‌ ، بهترین سرقتِ دنیاست

چون هم دزیدیش زیباست

هم پس دادنش  . . .



دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:46 ::  نويسنده : Roya       

 



دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : Roya       

مهربانترین بابای دنیا

صادقانه دوستت داریم و هزاران شاخه گل شقایق تقدیمت می کنیم!

روزت مبارک



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : Roya       

        بعضی وقتا دوست داری عشقت کنارت باشه …

   محکم بغلت کنه و بذاره که با تمام وجودت اشک بریزی

       بعد اروم تو گوشت بگه ” دیوونه من که باهاتم”



یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 14:35 ::  نويسنده : Roya       

     عاشقتم اکبرم

      دیوونه میمیرم برات

      چوخ سویرم ســـــــنی



شنبه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : Roya       

اکبرم عشقم

دیگه تهنام نذار خب؟

دلم بدجوری برات تنگیده بود دیوونه

دوستدارم دوستدارم دوستدارم

دوستدارم دوستدارم دوستدارم

زیاد زیاد زیاد زیاد زیاد

 



سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:بوسه,بوسه عاشقانه,عاشقانه,عشق,بوس, :: 20:19 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : Roya       

 



سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:, :: 23:16 ::  نويسنده : Roya       

نمیدانم 


تو را به اندازه نفسم دوست دارم 


یا نفسم را به اندازه تو؟؟ 


نمیدانم 


چون تو را دوست دارم نفس می کشم 


یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم!!! 


نمیدانم….. 


زندگیم تکرار دوست داشتن توست 


یا تکرار دوست داشتن تو.زندگیم 


تنها میدانم 


که دوست داشتنت 


لحظه 


لحظه 


لحظه ی 


زندگیم را می سازد……



دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:, :: 21:25 ::  نويسنده : Roya       

خـُבآیـآ ...


آغــوشـَت رآ امشـَب بـہ مـَن مـے בَهـے ؟

بـَرآے گـُفـتـَن ... چیــزے نـَבآرَم

امـآ بـَرآے شـنـُفـتـَنِ حـَرف هـآے تـو ... گـوش بسـیآر

.مـے شـَوَב مـَن بـُغـض كـُنـَم ..

تـو بگــویـے : مـَگـَر خـُבآیـَت نـَبآشـَב كـہ اینگـونـہ بـُغـض كـُنـے

مـے شـَوَב مـَن بـگــویـَ ـم خـُבآیـآ ...؟

تـو بگــویـے : جـآنِ دِل ...

مـے شـَوَב بیـآیــے ؟

تــَــــــمـَــــــــــنـ ـــــآ مـے كـُنـَ ـم



یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:, :: 17:10 ::  نويسنده : Roya       

اکبرم هیشکی تو نمیشه برام

عشقم دوستدارم

همیشه پیشم بمون

به وجودت عادت کردم

.

.

دستاتو میخوام

آغوشتو میخوام



سه شنبه 5 فروردين 1393برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : Roya       

 

هیچکس همراه نیست،تنهای اول!



پنج شنبه 29 اسفند 1392برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : Roya       

اى کاش یابودى،یا ازاول نبودى!این که هستیو کنارم نیستى دیوانه ام میکند.



شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : Roya       

شب عروسیه،آخره شبه ،خیلی سر و صدا هست.
میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده.
داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.
مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.....

بقیه در ادامه......



ادامه مطلب ...


شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : Roya       

دئشیرم غملریمی
شعر یازیرام
قازیرام بئینیمی
اینجه خیاللا
گزیرم روحومی
سؤزؤرم دویغولاری
واراق ـــ واراق
شعر یازیرام



جمعه 23 اسفند 1392برچسب:, :: 18:4 ::  نويسنده : Roya       

 من   کیمم   عشقه   گوزللیک  بیانی

ائلی   مین   حَشره  کیمین  مهربانی

داغلارین   سینه سینین چَن دومانی

گوهرم     آغزی      آچیلماز     صدفم

عشقیمین اوسته قوجالمیش شرفم



شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : Roya       

ببین غمگین.
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 18:28 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : Roya       

بغض ات
در گلوی من گیر کرده است!
دلم را بده
بغض ات را بگیر!



یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 18:20 ::  نويسنده : Roya       

داستان در پی خوشبختی

 

مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…
خیابان ساکت بود، فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد.
در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ، هوا سرد بود، دستهایش سردتر، مچاله تر شد، باید زودتر خوابش میبرد
صدای گام هایی آمد و .. رفت، مرد با خودش فکر کرد، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد، خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش.
اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند، مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت، معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید، به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر…

 

داستان در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...


یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : Roya       

 



یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : Roya       

در دیارعشق زندگی را از تو آموختم

درفراغت از غم غربت دل سوختم

از سپیده تابه شب چشم به در دوختم

نیامدی در غربت همچون پروانه سوختم



جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : Roya       

زندگی شبیه شعریست

قافیه هایش با من ،  ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !



سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : Roya       

ترک دین و دل نمودم ،

ترک جان هم می کنم ،

هرچه گویی غیر عشقت ،

ترک آن هم می کنم !



سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : Roya       

 

بوسهاکبرم عاشقتمبوسه

 



پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, :: 12:23 ::  نويسنده : Roya       

وقتی یه زن برای یه مرد اشک بریزه یعنی خیلی عاشقشه...

اما وقتی یه مرد برای یه زن اشک ریخت!!!

یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه زنی رو به اندازه اون دوست داشته باشه...



پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : Roya       

فال عشق و ازدواج برای متولدین هر ماه

 

برین ادااااااااااااااااامهبوسه

نـــظـــــر...



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, :: 11:26 ::  نويسنده : Roya       

گاهی چه دلتنگ میشویم

 

برای یک مواظب خودت باش

 

برای یک هستم

 

برای یک نوازش

 

برای یک آغوش

 



پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : Roya       

 



پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:, :: 11:13 ::  نويسنده : Roya       



سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, :: 16:52 ::  نويسنده : Roya       

 

در حصار تنگ آغوشت

 

استشمامت میکنم...

 

نگه ات میدارم

 

در لحظه لحظه فلش های ذهنم

 

این بار میخواهم عکاسی کنم

 

نه از لبخندت

 

فقط از گرمای چشمانت



سه شنبه 15 دی 1392برچسب:, :: 16:33 ::  نويسنده : Roya       

پسرک...

گاهی دخترکِ قصه ات را


بانویِ من

صدا کن!

گاهی که با عجله یا با حرص!

 

اسمت را صدا می زند

 

آرام بگو:

جانم؟

تا ببینی چه آرام و با شرم می گوید:

جانت بی بلا...

گاهی بی دلیل برایش

 

یک جعبه شکلات یا پاستیل بخر

کنارش بنشین و تماشا کن دخترک را...

که ذوق می کند

 

از همان جعبه ای که باور کن

شیرینش بیشتر بخاطرِ دستانِ توست...

پسرک...

بیا یک رازِ دخترانه برایت فاش کنم:

 

دخترها بیشتر از هر چیز

 

سادگی دوست دارند

یک سادگی

 

پر از شوق هایِ کوچک و رنگی



سه شنبه 12 دی 1392برچسب:, :: 16:21 ::  نويسنده : Roya       

پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن،برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم،پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...
دیدن این دیر کرد ، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند

و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود...



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد